اندر احوالات امیرو ومامان مرضیه
سلام سلاممممممممممممم دوستای گلممممممممم دلم خیلی براتون تنگ شده بوددددددد تاخیر طولانیم
رو ببخشید اسباب کشی کردیم تو ماه رمضون خیلی سخت بود با زبون روزه اوه جونمون دراومد ولی خدا
خیلی کمکمون کردبه منو فردین خدا روشکر که گذشت البته الان چند وقتیه درگیر میگرن هستم
همون سر درد مزمن که بیچارم کرده بیچاره امیرحسین وقتی میگرن میگیرمن غصه میگیرتش میگه مضی
مریض شده ناراحتیشو میبینم بدتر ناراحت میشم خدا عمر طولانی به همه پدر مادرا بده مخصوصا
مامان فردین بخدا از ساعت 2 ظهر تا 10 شب بچم پیشش بوده جمعش کرده با اینکه پیر شده ولی
همش عین یه شیر زن بچه رو تر و خشک میکنه مامانم ازم دوره ولی خدا مادر شوهرمو حفظ کنه که با
مامان خودم هیچ فرقی نداره قربونش برم.
اسباب کشیمون هم از 13 ماه رمضون شروع شد البته قبل از ماه رمضون بیشتر وسیله ها رو جمع کرده
بودم ولی کلا 4 روز طول کشید که امیرحسین 3 روز مهمون مادرشوهرم بود اصلا بی قراری نمیکرد انقدر
دوسش دارن که بچه طبیعتا سمت اونا جذب میشه شبا میخابوندش روزا هم که خوب بهش میرسید
خلاصه اومدیم خونه جدید و پسرمون با افتخار برگشت خونه جدید دوستان برام دعا کنید خیلی دوستون
دارم همتونو میبوسم به زودی میام با عکسای جدید امیروووو .